مدرسههههههههه


شیطونیای ما

پنج تا دخی شیطون که دنیا دیگه مث ما نداره :)

باز 1 مهر اومد و ما امروز صبح پاشدیم بریم مدرسه

ساعت 7 صب بلند شدم مامانم گفت زشته الان میخای بری فک میکنن مدرسه ندیده ای ...

بچه کلاس اولی نیستی که ... ساعت 8 برو

منم گفتم باوشه باوشه ( خخخخخخ )

ساعت 8 رفتم مدرسه

تا رسیدم نیلو با یه قیافه حق به جانب اومد طرفم 

فک کرده بود نمیخوام بیام ...

البته من تو مسیر راهو گم کردم از یه خانومی آدرس مدرسمونو پرسیدم واس همین دیر رسیدم !!

( بخدا بچه همین شهرماااااا .. فقط بعضی وقتا گم میشم )

بعدم صدف اومد طبق معمول با دهن بااااااز

کلی هم مسخره ش کردیم

آخه پارسال مانتو و شلوار مدرسش خییییییلی گشاد بود ( پارسال کلا صدفو سوژه میکردیم )

امسال خییییییییلی تنگ بود .. تازه گفت میخام تنگ ترشم بکنم ...

مانتوی نیلو هم گشاااااد بوووود ... البته منم همینطور ... خخخخخ

هیچی دیگه کلی گشتیم صندلی خالی پیدا کردیم که بشینیم ( منو و نیلو )

از اول تا آخرم سخنرانی بود ... یعنی کل مسولین شهر ریخته بودن مدرسه ما

از نماینده شهر گرفته تا رئیس حلال اهمر ( احمر ) و رئیس آموزش و پرورش و امام جمعه و مدیر کل استان

و شهرادر و فرماندار و خیلیای دیگه که من نمیشناختم .... اوووووووووف  

آها آها راستی این پسره هستا سعید حسنی پور .. تو مسابقات اینچئون قهرمان کاراته شدددددد ...

اینم اومده بوووود

میخاستیم بریم سلفی بگیریم باهاش دیگه نشد ... یعنی خجالت میکشیم خب

ولی من و زینب رفتیم ازش امضا گرفتیم !!!

همچین قیااااااافه گرفته بود واسمون هر کی نمیدونست فک میکرد بنیاااااااااامینه !!!

والا بخدا ... بنی تو کنسرت بهم لبخند زد  ازم تشکر کرد 

این پسره یه نگاهم ننداخت .. تحفههههههه .. الان میرم امضاتو میندازم دور

بعدم مامان نیلو گوشیشو داد گفت یه سلفی بگیرین از خودتون یادگاری بمونه ...

من و نیلو هم گرفتیممممممم

بماند که چقدرررررر در حین سخنرانی من و نیلو درمورد بنی و محسن فک زدیم

بعدشم رفتیم کلاسمونو پیدا کنیم ... نوشته بودن دوم ریاضی کلاس 0-7 بشینن

داشتیم تو مدرسه گم میشدیم ... لامصب از بس بزررررررگه  

کلاسمونو بالاخره با کلی زحمت توی طبقه سوم یافتیم ...

پله هاش خیلی زیاده کاش آسانسور داشت ...

هیچی دیگه بعدشم رفتیم کلاسمون ...

اینقده شیک و مجلسی بوووود که نگو ... حدودا 18 نفریم ... صندلی هامونم نیم متر فاصله اس :(

بعدشم برنامه رو که روی در چسبونده بودن نوشتیم

یعنی پدرمون در اومده ... هندسه و آمار و ریاضی همه رو ایرانخواه معلممونهههههههه ...

وااااااااااااااای خداااااااااااااااا

بعد که کلی به ایرانخواه و سایر معلمین محترمممممم فحش دادیم منو نیلو رفتیم کلاسای دیگه

فوضولی کردیم ... دوستامونو دیدیم ...

بعدم که من و نیلو و مامانش رفتیم خونهههههههههه ...

الانم که اینجام ... قبلش رفتم اینستای بنی دیدم پست گذاشتهههههههه ...

وااااای که چقدر نااااااااز شده بووووود     


خب دیگه از این به بعد کمتر فعال میشیم که درسامونو بخونیم ...

ولی من که فک نکنم بتونم طاقت بیارم ...

موفق باشین همتون ....

به قول بنیامین : مراقب خودتون باشین خدانگهدارتووووووووووووووووون

 



نظرات شما عزیزان:

عسل
ساعت14:57---10 مهر 1394
خخخخ مردم از خنده ... ریحانه منم گم میشم این که چیزی نیست خخخ...
پاسخ:خخخخ ریحانههه...اخه یکی دوتا خیابونم نیس ک
پاسخ:خخخخ ما اینیم دیگه


Zeinab
ساعت22:47---1 مهر 1394
وای ما امروز چقد خندیدیم..بقول ریحانه چ ژستی گرفته بود.. فک میکرد بنیامینه.. خخخخخ.. خلاصه ی امضا ازش گرفتیمو رفتیم پی کارمون.. خخخ
پاسخ:هععععی...خوش باشید همیشه


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





تاريخ چهار شنبه 1 مهر 1394برچسب:,سـاعت 11:22 نويسنده ریحانه| |

Miss-A